میر تقی از دور سایه چند نفر را دید و به تاخت از آخر کاروان جلو آمد . پیشاپیش ، مشد حسن دمپرچی و چورک چیباشی سوار بر اسب جلو میرفتند. عده زیادی زن و بچه و مرد سوار بر الاغ و قاطر دنبال آنها بودند . چند ارابه ، بار و بندیل و لوازم زندگی مسافران را حمل میکرد .
سه قره سوران سوار بر اسب کنار جاده ایستاده و منتظر کـاروان بودند ، میر تقی به مشد حسن و چورک چیباشی گفت : « نترسین ، باید سبیل شونو چرب کنیم و رد بشیم . »
از آنجایی که این کتاب قدیمی و از کتابخانههای شخصی درآمده ممکن است ورقخورده، کهنه یا گاهی با ظاهری مستعمل باشد که برای مخاطبین این دست از کتابها امری آشناست.