صحنه: عمارت تاریخی که قدیم تر باشکوه بود و اکنون از نفس افتاده است.
خانهای به شکل مربع در میانه باغی سرسبز با درخت هایی سرکشیده به آسمان. یک اتاق در طبقه بالای عمارت قرار دارد و راه پلهای به پشت بام که نمیبینیمش. باقی اتاق ها و مطبخ و سرویس در همین طبقه اول است، در چپ و راست. صدای سگ نژاد سراب از بیرون شنیده میشود.
میترا و نیما خوش خوشان وارد میشوند. سرسرای نیمه تاریک عمارت را سرخوش زیر پا میگذارند. میترا می نشیند روی زمین. نیما شمعی روشن کرده، از روی طاقچه کتابی برداشته و میآید سمت میترا۔ بالای سر او میایستد و زیر نور شمع نگاه میکند.