همگان کموبیش با تمثیل غار افلاطون کـه در کتاب «جمهوری» آمده آشـنایی دارند. مردمانی از همان آغاز کودکی درون غاری در غل و زنجیرند و نمیتوانند از جای خود تکان خورده یـا سر خود را به عقب برگردانند. پشتسر آنها دیواری است که اشیایی از بالای آن عبور داده میشود. آتشی در آنسوی این دیوار روشن است که سبب میشود سایۀ این اشیا روی دیوارۀ غار بیفتد. زندانیان این غار در تمام عمر خود تنها همین سایهها را میبینند و تنها همینها را موجودات «حقیقی» میانگارند. اما اگر یکی از آنها آزاد شده و به بیرون غار برود، آنگاه اشیای حقیقی و خورشیدی را که اشیا در نور آن قابلرؤیتاند خواهد دید. این غار و زندانیانش تصویری از زندگی روزمرۀ ماست. بحث اصلی رسالۀ «آموزه حقیقت افلاطون» همین تمثیل غار افلاطون است. اندیشههای مضمون در رسالهٔ «آموزهٔ حقیقت افلاطون» به درسگفتاری در نیمسال زمستانی ۱۹۳۱-۱۹۳۲ در فرایبورگ باعنوان «دربارهٔ ذات حقیقت» برمیگردند. متن این رساله در سال ۱۹۴۰ تنظیم شد و نخستین بار در سال ۱۹۴۲ به چاپ رسید. بحث اصلی هایدگر در رسالهٔ حاضر ارائهٔ تفسیری از تمثیل غار افلاطون است. هدف او از این تفسیر شرح آموزهٔ «حقیقت» افلاطون است. هایدگر معتقد است تمثیل غار افلاطون تغییر و چرخشی را در ذات «حقیقت» نشان میدهد که از زمان افلاطون بر تفکر مغربزمین مستولی بوده است. از دید هایدگر حقیقت یا بهعبارتی آلثیا نزد یونانیان، در واقع نزد متفکران سرآغازین پیش از سقراط از جمله پارمنیس، بهمعنای ناپوشیدگی و ربودن چیزی از پوشیدگی است. معنایی اصیل که از میان رفته و سرانجام به سوبژکتیویته و اومانیسم منتهی شده است. همین رویداد موجب فراموشی هستی و استیلای تفکر موجودبین شده است.