"سایه ها" یک داستان روان شناختی است. سایه روانشناسی است که در یک آسایشگاه بیماران روحی روانی کار می کند. یاس یکی از این بیماران است که رابطه ی تنگاتنگی با سایه دارد. سایه برای سه هفته باید شهر را برای شرکت در کنفرانس بیماران روان گسیخته ترک کند. پس از بازگشت دفترچه ی روزنگار یاس را به او می دهند که در غیاب او خودکشی کرده است و کل داستان نگاره ای از شخصیت های روان پریشی است که از سرزمین خورشید به سرزمین تیره و تار، به سرزمین شب و سایه افتاده اند، در حسرت "گرما"، "تکه ای نور" و عشق، این پدیده ها را در خیال خود می آفرینند. و خواننده دیگر نمی داند که اتفاقی که افتاده در خواب افتاده یا بیداری! مرز رویا و بیداری مخدوش می شود، همچنانکه مرز واقعیت و خیال.