این اثر روایتگر داستان دختری کوچک به نام ندا است که به دلیل فقر مجبور است به تکدی گری بپردازد. ندا خیلی دلش می خواست که به مدرسه برود. دوست داشت کیفش را کولش بیندازد و تا مدرسه بدود اما شرایط زندگی به او چنین اجازه ای نمی داد تا اینکه در یک روز پاییزی اتفاقی تازه مسیر زندگی او را تغییر می دهد...
نویسنده در این اثر، با زبانی ساده گوشه ای از معضلات جامعه اجتماعی را به تصویر کشیده و زندگی را از منظر کودکان کار بیان کرده است؛ کودکانی که برای گذران زندگی خود مجبور هستند هر روز در خیابان ها پرسه زده و از مردم طلب پول کنند.