کتاب
جست‌وجوی پیشرفته
    ناشر
      پدیدآورندگان
        این کتاب را خوانده‌ام.
        0
        این کتاب را می‌خواهم بخوانم.
        0

        خوان اول،عاشقی

        0 (0)
        ناموجود

        مشخصات کتاب خوان اول،عاشقی

        ناشر
        تعداد صفحات
        120 صفحه
        شابک
        9786229500903
        سال انتشار
        1400
        نوبت چاپ
        1
        قطع
        وزیری
        جلد
        شومیز

        دربارۀ کتاب خوان اول،عاشقی

        فیروز گفت: «پرسیدن دارد؟ دختره رفت و دل پهلوان را هم با خودش برد و یک پهلوان خشک و خالی برای ما گذاشت.»

        مبارک، سرگردان گفت: «حالا چه کار کنیم؟ عزا بگیریم یا عروسی؟»

        فیروز گفت: «ندیدی تا آمد، چی گفت و چه کار کرد… آهای بیایید این گرز را از پهلوان بگیرید که هفتاد من شد هفت صد من. خودم این جا هستم و دلم جای دیگری است… حالا باید هم گرزش را نگه داریم، هم خودش و هم دلی که ندارد را.»

        مبارک جست زد و دستش را گذاشت روی قلب پهلوان و گفت: «اوووه، چه خبر است؟ چه تاپ و توپی می کند. این که سر جایش است؛ جایی نرفته. چرا سر به سر ما می گذاری؟»

        پهلوان ناله کرد: «نه بابا، سرم را می گذارم روی شانه ات.»

        و سرش را گذاشت روی شانه ی مبارک و آه کشید و از حال رفت.

        فیروز گفت: «مبارک یاد بگیر بیخود و الکی عاشق دیگ و اجاق و چمچه نشو. عاشق یک درخت بشو که برایش از حال بروی. حالا هم بدو… بدو و لوطی را خبر کن. این گره با دست من و تو باز نمی شود.»

        مبارک جلدی از جا جست و گفت: «با کری بروم؟»

        فیروز چپ چپ نگاهش کرد و گفت: «اول این که پهلوان جانشین نمی خواهد. از حال رفته، از دست که نرفته. دوم آن که مگر می خواهی لوطی بیچاره را ترکت سوار کنی؟ با کالسکه برو و لوطی را با احترام بیاور.»

        مبارک دوید بیرون. فیروز هم بادبزنی آورد و شروع کرد به باد زدن پهلوان. پهلوان هنوز آی دلم، وای دلم می کرد که مبارک با سه بغل میوه و شیرینی همراه لوطی برگشت. لوطی کنار دست پهلوان نشست. مبارک هم سه بغل میوه و شیرینی را گذاشت و از حال رفت. فیروز گفت: «چی شده مبارک جان؟ نکند تو هم رفتی بیرون، عاشق نردبان شدی و آمدی؟»

        نظر خود را بنویسید:
        امتیاز شما به این کتاب
        ثبت نظر
        سایر آثار زهره پریرخ