کتاب
جست‌وجوی پیشرفته
    ناشر
      پدیدآورندگان
        %
        این کتاب را خوانده‌ام.
        0
        این کتاب را می‌خواهم بخوانم.
        0

        اصالت

        0 (0)
        قیمت:
        250,000 تومان 237,500 تومان

        مشخصات کتاب اصالت

        ناشر
        تعداد صفحات
        337 صفحه
        شابک
        9786226462419
        سال انتشار
        1400
        نوبت چاپ
        1
        قطع
        رقعی
        جلد
        شومیز

        دربارۀ کتاب اصالت

        از آینه به ماشین های ردیف شده ی پشت سرش نگاه کرد که منتظر بودند به ترتیب وارد حیاط ویلا شوند. با این که هوای گنج نامه مثل همیشه خنک بود و رو به سردی می رفت، همگی آن قدر مجذوب درخت های سر به فلک کشیده ی اطراف ویلا بودند که سرما را حس نمی کردند. درختان انبوهی که در تاریکی مخوف و در عین حال خیره کننده بودند. تا وقتی که آخرین سراشیبی را رد کردند و به چند متری ویلا رسیدند، هیچ اثری از ویلا دیده نمی شد و همین موضوع ویلا را بیش از حد برای مهمانان هیجان انگیز و مرموز کرده بود. محمدسجاد زودتر از همه پیاده شد و به طرف ساختمان ویلا راه افتاد تا قبل از ورود بقیه اوضاع داخلی را چک کند. چند روز قبل کلید را به سپهر سپرده بود و او قول داده بود ویلا را برای امشب آماده کند، اما با این حال باز هم نمی توانست چشم به روی سر به هوایی و بی خیالی سپهر ببندد. پشت سرش سپهر وارد شد و بعد هم پسر عمویش شهاب در حالی که با کنجکاوی می پرسید:

        -سپهر این دوستت که گفتی صاحب ویلاست، واقعا چه جور آدمیه که تا حالا ما رو همچین جای باحالی دعوت نکرده؟

        سپهر با سر به محمدسجاد اشاره کرد که مشغول روشن کردن چراغ های ویلا بود.

        -از خودش بپرس!

        شهاب با خنده به طرف محمدسجاد رفت و مشت آرامی به بازویش کوبید:

        -کارت دراومد داداش، اسمت رفت توو لیست مهمونیای نوبتی!

        محمدسجاد فقط به زدن لبخندی اکتفا کرد و نگاهش را در خانه چرخاند.

        خوراکی ها از قبل آماده و روی میز چیده شده بودند، خانه هم به اندازه ی کافی تمیز بود. بقیه هم با سرو صدا وارد خانه شدند، هرکدام چیزی می گفتند و در این میان صدای تو دماغی مینا، نامزد شهاب که تازه بینی اش را عمل کرده بود، بیش تر از هرچیزی روی مخ محمدسجاد بود. میثم که محمدسجاد او را قبلا در چندتا از مهمانی ها هم دیده بود، با خستگی خودش را روی یکی از راحتی ها پرت کرد…

        نظر خود را بنویسید:
        امتیاز شما به این کتاب
        ثبت نظر

        کتاب‌های مرتبط با کتاب اصالت