کتاب
جست‌وجوی پیشرفته
    ناشر
      پدیدآورندگان
        این کتاب را خوانده‌ام.
        0
        این کتاب را می‌خواهم بخوانم.
        0

        زلال

        شهید سیدرضا پورموسوی
        0 (0)
        ناموجود

        مشخصات کتاب زلال

        ناشر
        تعداد صفحات
        584 صفحه
        شابک
        9789641218487
        سال انتشار
        1400
        نوبت چاپ
        1
        قطع
        رقعی
        جلد
        شومیز

        دربارۀ کتاب زلال

        بعد از جلسه قرآن، دست در دست دوستش محمدحسن از مسجد کوچک و جمع و جور امام جعفر صادق (ع) بیرون آمدند. محمدحسن؛ دوست لاغر و چشم و ابرو مشکی سیدرضا دست او را فشرد ؛ خدا رو شکر بالاخره آقا رضایت داد. منظورش بابا بود. سیدرضا لبخند زد: بابا شرط کرده بود برای قرآن یادگرفتن دلیل خوب بیارم. منم تو این چند ماه به هیچ کس نگفتم. حتی به مامان و داداش ها هم نگفتم بابا رو راضی کنن تا خودم به جواب برسم. خیلی هم فکر کردم تا جوابش رو پیدا کردم، اما آخرش جوابش رو امیر بهم یاد داد. دست امیر درد نکنه.برای محمدحسن تعریف کرد: بعد از کلی فکر کردن و دنبال جواب گشتن، آخرش تصمیم گرفتم چون جوابی پیدا نکردم، از فکر اومدن به جلسه قرآن بگذرم. سال تحصیلی هم شروع شد. دیگه سرم گرم درس و مشق بود، تا اینکه بعد چند ماه، دیشب که با پدر، وحید و حجت برای نماز مغرب به مسجد او آمده بودیم، خیلی اتفاقی با امیر آشنا شدم. وقتی متوجه شدم اون مربی قرآن بچه هاست، یاد سوال بابا افتادم.با خودم گفتم جواب سوال باید پیش اون باشد. ازش پرسیدم چرا باید قرآن یاد بگیریم؟! امیر هم لبخندی زده و جواب داد: چون «لا رطب ولا یابس الا فی کتاب مبین.» چون به قول امیرمومنان برنامه زندگی ما در قرآنه. اهمون دیشب جواب امیر رو به بابا گفتم. امشب خودش منو آورد مسجد. گفت اجازه دارم در جلسات قرآن شرکت کنم. دم خانه محمدحسن که رسیدند سیدرضا از او خداحافظی کرد و خوشحال و پرانرژی راهی خانه شد. با اینکه هوا سرد بود و لباس کمی هم تن سیدرضا بود، او از خوشحالی و هیجان، احساس سرما نمی کرد. فقط جوابی که به سوال بابا داده بود یک سوال بی جواب برای خودش شده بود: قرآن چه طوری می تونه برنامه زندگی ما باشه؟!

        نظر خود را بنویسید:
        امتیاز شما به این کتاب
        ثبت نظر

        کتاب‌های مرتبط با کتاب زلال