مکبت: فکر میکردم کار درستی کردم. آدمی در گراماگرم نبرد گاه خودی و اجنبی را میزند. امیدوارم که به خطا خودی را نکشته باشم. در صفهای فشرده میجنگیدیم. امیدوارم انگشتان پایشان را لگد نکرده باشم. بله، ما برحقیم. حالا آمادهام اندکی روی این سنگ استراحت کنم. یککم حالت تهوع دارم البته. عجیب است با آنهمه تلاش، چندان گرسنه نیستم. انگار زیادی محکم زدم. مچم درد گرفته است. خوشبختانه آسیب جدی ندیدهام. کمی راحت و تفریح حالم را جای خواهد آورد. (رو به مصدرش در سمت راست صحنه) هی، برو شمشیر مرا در رودخانه بشوی و یک نوشیدنی هم بیاور!