آقای غارنشین از ترس اینکه بقیهی غارنشینها فکر نکنند او از یک بز ترسیده، مجبور شد دست همسر و بچهاش را بگیرد و خانه و زندگی را از غار کوهستانیشان ببرد به شهر ساکت و آرام بیدِلسدِن.دل تو دل اولریک نیست که برود توی تیم فوتبال مدرسه، ولی واقعاً از قانونهای فوتبال سر درنمیآورد و پسر همسایهبغلی، وارن پریدل، هم هیچ خیال ندارد توضیح بدهد که چکمه به درد فوتبالبازی نمیخورد و اگر خشن و ترسناک باشی کارت قرمز میگیری!همین هم کافی است که صدای غررررررررش یک غارنشین دربیاید!