خاکستر گلها داستان سفر نویسنده به لبنان است. او به کمک دوست لبنانی خود «امیما محسن» که برای گرفتن دکترا به دانشگاه تربیت مدرس آمده است، یادداشتهای سفر خود به لبنان را مرتب میکند. در نظر نویسنده، امیما نماینده نسلی است که به اندازه چندین نسل حوادث و اتفاقات تلخ و شیرین را پشت سر گذاشته اند. او از دورانی گذشته است که مصداق درست و دقیق خونبازی است، دیاری که پر از اسطوره و فاجعه است. وطن او سرزمین مناجات است. در این کتاب نویسنده ضمن تعریف سفر خود به لبنان، از مسایلی که او را به لبنان پیوند میدهد، سخن به میان می آورد و خاطرات خود را با عناوین نوروز پیراهن عنابی، امانی لبنانی، بیروت پارانی، الساحه ، نوروز گلوله ها، روزشمار جنگ و... بازگو میکند.