در بعدازظهری از ماه اوت، در ساحل شبهجزیرۀ کامچاتکای روسیه، دو خواهر کوچک یازده و هشت ساله ناپدید میشوند. در ماههای پیش رو که به یک سال میانجامد، تحقیقات پلیس ناکام میماند. اخبار ناپدیدشدن دختران در جامعۀ کوچک محصور، و بهزعم برخی شخصیتها در فرهنگی رو به سقوط میپیچد و شخصیتهای داستان بهخصوص زنان را با احساس ترس و فقدان روبهرو میکند.
در طول یک سال، خواننده رفتهرفته به زندگی و افکار شخصیتهای متفاوت داستان قدم میگذارد که همگی حول محور گمشدن دختران میگردند؛ با ترسهایشان عجین میشود، خود را بهجای آنان میگذارد و سرانجام شاید بهجایشان زندگی میکند.