ماده گرگ گرسنه به قصد شکار برخاست. سه تولهاش برای گرم نگه داشتن خود تنگ در آغوش هم تنیده و کاملا در خواب بودند. آنها را لیسید و به راه افتاد. با اینکه ماه مارس بود، درختان، شب هنگام درست مثل ماه دسامبر از سرما تراق و تروق می کردند و تا زبانت را بیرون میآوردی شبنم میبست. ماده گرگ رنجور بود و مشکوک به همه چیز. به کوچکترین صدایی واکنش نشان میداد و تمام وقت نگران تولههایش بود که مبادا در نبود او بلایی سرشان بیاید.