کتاب گُلِ شوران، که عنوان آن از یک گُل افسانهای مشهور در میان ما کردها گرفته شده، اولین رمان من است که در سالهای آغازین دهۀ هفتاد، به زبان کردی نوشته شده است. رمانی که حوادث آن در زمینۀ تاریخی میان دو جنگ جهانی اول و دوم، در یک شهر کوچکِ مرزی، در کردستان، اتفاق افتاده است. در مهمترین مقطع از تاریخ معاصر ایران و کردستان، در دورانی که مردم ما از سویی با تبعاتِ ویرانگرِ این دو جنگ بزرگ، اشغال بیگانگان، آوارگی، قحطی و گرسنگی دست به گریبان بوده و از سویی دیگر تحتتاثیر فرآیندِ مخرب دولت-ملتسازی بر مبنای یکسانسازی فرهنگی و سیاستِ سرکوب اقوام و اتنیسیتههای گوناگون حکومتِ دیکتاتوریِ رضاخانی، ناچار به تحمل شدیدترین فشارهای سیاسی و فرهنگی بودهاند. تا اینکه در اولین فرصت، با بهرهگیری از ضعف و ناتوانی حکومت مرکزی، در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم، اقدام به قیام عمومی و بنیانگذاری اولین حکومت محلی مردمی و دموکراتیک در بخش بزرگی از کردستان کردند، که البته دولت مستعجل بود و دوام چندانی نداشت. مجموع این مسائل و مصائب و آنچه که بعدها پس از شکست حکومت خودمختار کردستان بر سر کوشندگان راه آزادی و خانوادههایشان آمد دستمایههای من برای نوشتن این رمانِ کمحجم بوده است.
عطا نهایی
«لاس» پسر بزرگ «وسو آغا» پس از پانزده سال و درست در سالروز مرگ خودش به خانه بازگشت. در دشت «قایبَرد» در حوالی شهر، سایهاش پیشاپیش او جلو میرفت و در تاریکی سرِشب گم میشد. آنچنان با عجله از کنار رودخانه و از میان درختان چنار و بید میگذشت که قورقور قورباغهها و خشخش شاخ و برگ خشک درختان را احساس نمیکرد، با احتیاط از روی سنگهای گُدار رودخانه گذشت و قدمهایش را به باریکه راهی سپرد که پس از گذشت سالها هنوز آن را بهخوبی میشناخت، غافل از آنکه باید از برابر قصابخانهای بگذرد که بهتازگی در آن مسیر ساخته شده بود.