هیچ نامی به تو نیامد
جزعشق
حضورِ نام تو
گونه را سرخ میکند و روان را سبز
تو بهارِ در گذری
میانِ انجمادها و بورانها
سپاهی از شقایقها وشمشادها
آغوشی گشوده
از روزهایی که گل میدادند
و ما گُم در شاخههای خود بودیم.
هیچ نامی به تو نیامد،-
جز عشق
آه...روزهای رفتۀ سوگوار
چه ترانهها پشتِ آن بهانه بود-
چه دیوارها!
تا نبینمش
هیچ نامی مرا نفرسود -
جزعشق.