انگار بغضی در گلوی ساز مانده
بر روی لب ها حسرت آواز مانده
همواره زخم خنجر عریانت ای عشق
پنهان به زیر پیرهن چون راز مانده
از شانه های خسته ام بالی نرویید
در قلبم اما عقده ی پرواز مانده
مانند تاری گنگ و خاموشم که عصری
در آرزوی پنجه ی شهناز مانده