انتشارات پرسمان منتشر کرد: فقط اینو میفهمیدم که یک حس عجیب ولی خوشایند توی بدنم شروع به دویدن کرده و انگار سال ها منتظر اومدن شاهرخ و دیدن این لحظه بودم انگار تمام این مدت دلتنگش بودم و مرغ دلم تو قفسه سینه بال بال می زده و حالا با دیدنش میخواد که به بیرون پر بکشد منی که تا چند لحظه قبل با خودم می گفتم وای خدای من چه قدر دلتنگ دیدن این چشم های سیاه و نگاه زیبایش بودم.