کنفرانس تهران در بحبوحهٔ جنگ جهانی دوم موقعیتی عالی برای جاسوسان کشورهای مختلف بود تا با یک ترورِ حسابشده، سرنوشت جنگ را تغییر دهند. ولی اشتراک و تضاد منافع در این میان ماجرا را بسیار پیچیدهتر کرد، تا جایی که جاسوسان کشورهای دشمن مجبور به همکاری با یکدیگر شدند. این داستان جاسوسیِ پیچیده و مهیج، چنان با واقعیات درآمیخته است که خواننده همهٔ صحنههای آن را میتواند پیش چشم ببیند و اضطراب جاسوسان را در موقعیتهای دشوار حس کند. اِدن از پنجرهٔ کوچک هواپیما کوه توچالِ بهبرفنشسته را دید که بر تهران مشرف بود. دورتر در حدود پنجاهکیلومتری کوه دماوند را تشخیص داد که با ارتفاعش که به ششهزار متر میرسید، بر منطقه حکمرانی میکرد. بعد ناگهان باند فرود پایگاه نظامی آن پایین ظاهر شد. لنکستر مسیرش را به خوبی در باند ثابت کرد و بیعیب و نقص فرود آمد و اسپیتفایرهای محافظ بر فراز فرودگاه پرواز کردند و با تکان بالهایشان با هموطنانشان خداحافظی کردند. سه گروهان موتوری نیروی زمینی ارتش بریتانیا انتظارشان را میکشیدند. سفیر انگلیس از چرچیل و اِدن استقبال کرد و آنها سوار رولزرویس ضدگلولهٔ سفارتخانه شدند.