دلکوچ داستان دختری به نام “فیروزه” است. خانزادهای که قرار است با پسر عموی خود، “بزرگ” ازدواج کند اما دل به مردی دیگر سپرده. مردی که حریف بزرگ خان نمیشود و فیروزه به همسری ِ بزرگ خان در میآید اما دست سرنوشت، فیروزه را راهی تهران میکند تا مگر در پایتخت، روی آرام زندگی را تجربه کند. رسیدن او به تهران، مصادف است با ورود متفقین به ایران و حوادثی که یکی پس از دیگری با آنها مواجه میشود.