عکس جمع میکنه. عکسهای اون رو جمع میکنه. دیوارهای خونه پر شده از عکسهای اون رو کمدهای او اتاق، یخچال، کابینتها یا آشپزخونه و روی صفحهی تلویزیون تو هال، دیوارهای بالکن البته جوری که از بیرون دیده نشه. حتی به کاشیهای حموم و دستشویی هم عکس چسبونده و روی اونا رو با نایلون پوشونده. دوست داره هرجا رو نگاه میکنه اونو ببینه. وقتی خونهاست همش به عکسها زل میزنه و اگر جای خالی پیدا کنه انقدر میگرده تا یک عکس دیگه از اون پیدا کنه یا جور کنه. شبا هم خواب عکسهارو میبینه. عکسهایی از اون که نداره و باید پیداشون کنه. مرد خیلی بلندی هر شب از لای دری در طبقهی چهارم میره تو.