طبق روایات غیرموثق کاتبان در بعدازظهر روزی معمولی، صوفیان خشکاندیش و قدارهبندان و چند مأمور حکومتی به خانهی حافظ شیرازی یورش میآورند تا او را برای کیفر گناهانش با خود ببرند. نوشتهاند حافظ با اهل خانهاش تنها بوده و بههیچروی قصد فرار نداشته. در روایتها آمده خواجهی شیراز قصد سفر بغداد داشته و در خانه یاری یا همسری یا سروی روان داشته که باعث آرامش و راحتی خیالش بوده. اما کاتبان ننوشتهاند چه روی میدهد که پس از این واقعه سرو یا همان بت لشکرشکن از زندگی شاعر میرود و میشود یار سفر کرده؟ چه میشود که تهمت تکفیر باطل میشود و حافظ به سرنوشت سهروردی گرفتار نمیآید؟