سه مرد، سوار بر کشتی در جهانی پر از آب، از خواب بیدار می شوند و موجودیت خود را درک می کنند. آنان افرادی هستند که سال ها بر پهنه ی آب سرگردان بوده و از جهان، تصوری گنگ دارند و سرانجام به جزیره ای می رسند و در یک باغ سیب، زنی سفید روی را مشاهده می کنند. سه مرد اصلی داستان به ترتیب با این زن ملاقات می کنند تا این که آخرین مرد با زن به میان درختان سیب رفته و از این جا نسل بشر پا می گیرد. نویسنده دراین اثر به داستان چگونگی خلقت انسان اشاره می کند.