دهه ی خونین 1930 بود. همان سالی که جنگ داخلی اسپانیا هزاران نفر را به کام مرگ کشانید. ژنرال فرانکوی بی رحم، همراه شماری از لشکریان هیتلر، مردمان بیدفاع را سلاخی کردند و بر تلخی جنگ زخم دوبارهای زدند. روزر، بیوه زن جوانی که به تازگی عشق جاودانش را از دست داده، نطفهای از او در شکم میپرورد که هیچ امیدی به نجاتش ندارد. چطور میخواهد در میان کشوری که خون از گوشه گوشهی آن چکه میکند، عشق و آرامش بیاید؟ تبعید، جنگ، کشتار، غارت و تحقیر مهمان زندگیاش میشوند. اما همیشه در پس پنجهی تاریک سیاهی، نور امید میدرخشد. آیا ویکتور دالمائو، برادر عشق از دست رفتهاش میتواند همان نور باشد؟ در پس جنگ و تبعید، میتوان عشقی پیدا کرد؟ در گلبرگ برافراختهی دریا، کودتای نظامی شیلی را میخوانیم. کودتایی که پایانی بر زندگی پسرعموی پدر نویسنده، سالوادور آلنده، رئیس جمهور محبوب و فقید شیلی بود. این طوری برداشت کنیم که همان اتفاقی که در اسپانیا افتاده بود، این بار در شیلی تکرار شد. حزب چپ از بین رفتند، تبعید و شکنجه شدند و دولت پینوشه، سالها برقرار بود.گلبرگ برافراختهی دریا، داستان مردان و زنانی است که تاریخ را رقم زدند. زندگیهایی که وقتی با دقت جزئیاتشان را میخوانیم اشک در چشمهایمان پر میشود و احساس غرور میکنیم.