کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. داستان با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها، نگاشته شده و خواننده را با خود همراه میکند. در داستان میخوانیم: «سوز سردی میوزید. مقبره «شیخ احمد جام»، در سکوت فرورفته بود. تنها آهنگ یکنواخت خشخش جاروی خادم پیرمزار، سکوت آن مکان دلانگیز را در هم میشکست. بهجز تعدادی ژندهپوش که به امید کسب صدقه در گوشه و کنار اوراق بیتوته کرده بودند، زائری در آنجا به چشم نمیخورد».