در این داستان مهیج تاریخی، دیوید بالداچی، نویسندهی پرفروش شمارهی یک نیویورک تایمز آرچر را معرفی میکند که سرباز جنگ جهانی دوم بوده و مجبور میشود بین تحقیق دربارهی یک قتل در شهری کوچک و برگشتن به زندان یکی را انتخاب کند. سال 1949 است و آلوسیسوس آرچر سرباز قدیمی از زندان کاردراک آزاد شده و برای گذراندن دوران عفو مشروطش با لیستی بلند بالا از نبایدها و لیست کوتاهی از بایدها، به شهر پوکا فرستاده میشود. باید بطور مرتب به افسر عفو مشروط گزارش بدهید، نباید به بار بروید، نباید نوشیدنی غیرمجاز بنوشید، باید کار کنید، و هرگز نباید با زنان بدکاره معاشرت کنید. به زودی آرچر متوجه میشود که این شهر کوچک از دوران جنگ و یا سالهای زندان هم پرخطرتر است. یک شب در جستجوی نوشیدنی و کار پردرآمد به یک بار محلی میرود و در آنجا برای کاری که آسان به نظر میرسد استخدام میشود، وصول بدهی برای یک تاجر قدرتمند محلی بنام هنک پیتلمن. آرچر متوجه میشود که پس گرفتن این بدهی کار آسانی نخواهد بود. فرد بدهکار از هنک کینهی سختی به دل دارد و حاضر به پرداخت بدهی خود نیست. معشوقهی زیرک هنک برنامههایی برای آرچر دارد، در حالیکه هنک و افسر عفو مشروط خانم کربتری هر دو با دقت مراقب عملکرد آرچر هستند. وقتی درست کنار گوش آرچر یک قتل اتفاق میافتد، پلیس به مجرم سابقهدار مشکوک میشود و آرچر متوجه میشود اگر تمام تلاشش را برای پیدا کردن قاتل واقعی نکند، این اتهام میتواند او را به زندان بازگرداند.