مردی روستایی، باری گندم بر خرش گذاشت و از روستا به شهری وارد شد. شلوغی مردم در بازار سبب شد تا خر نتواند از ان جا عبور کند. مرد فکر کرد حتما خرش مقصر است. با چوبدستیاش خر بیچاره را به باد کتک گرفت. یک نفر که شاهد ماجرا بود به او گفت: «خجالت نمیکشی که این حیوان زبانبسته را با این بار سنگینی که بر او گذاشتهای این طور به باد کتک گرفتهای!» روستایی خشمگین بود گفت: «ببخشید اگر میدانستم خر من در این شهر فامیل و آشنا دارد؛ هرگز به او جسارت نمیکردم.»