تو از آن مردهایی نیستی که در دل تاریکی با کنش و واکنشی ناچیز و بیجلوه که درخور غریزهی جنسی والا نیست کنار همسرت بخوابی. دلت میخواهد همهی چراغها را روشن کنی. آنقدر روشن که چشم را بزند. نمیخواهی تاریکی مانع از دیدن جزئیاتی شود که در جوانی آرزوی دیدن آنها را داشتی. میخواهی لحظهی کامیابی داد بزنی. نعره بکشی عین یک حیوان معصوم. میخواهی رخساره در آن موقعیت پوشش زنهای بازیگر فیلمهای اغواگر را داشته باشد. تو فکر میکنی همهی مردها همینطور هستند. یعنی وقتی با شریکشان خلوت میکنند دوست دارند تصویر آن الگوی جنسیای را که در جوانی حسرتاش را میکشیدند و شبها از آن حسرت آب به دهانشان خشک میشد حالا به چشم خودشان ببیند.