در کتاب مذکور مولف سعی دارد در قالب داستانی جذاب ابعاد پیاده روی اربعین را بیان کرده و یکی از قدرتمندترین نماد همبستگی جهان تشیع را با زبانی ساده به تصویر بکشد. در بخشی از کتاب آمده است: تا کربلا راهی نیست دستههای عزاداری یکییکی از راه میرسند و سیل جمعیت بیشتر میشود. مادربزرگ تابلو : به کربلا خوش آمدید را که میبیند از روی ویلچر بلند می شود و میخواهد که تا حرم پیاده برود. بیبی از بقیه عقب میافتیم. نذر کردم تا حرم پیاده برم. اعتراضی نمیکنی و قدمبهقدم با مادربزرگها میروید نزدیکهای غروب به موکبی که میعاد نشانتان میدهد میروی. تا حرم صد تا عمود مونده امشب رو استراحت میکنیم و فردا که روز اربعینه میریم حائر حسینی و بعد توضیح میدهد که وقتی امامحسین علیه السلام به کربلا رسیدند، بخشی را که در آن قرار بود جنگی رخ بدهد از صاحبش خریدند و نامش شد، حائر حسینی. مادربزرگها خستهتر از همیشه اما شکرگذار هرکدام به کاری مشغولند، یکی تسبیح میچرخاند آن یکی پای دیگری را با دستهای خسته از روزگارش ماساژ میدهد و دیگری سینی به دست برای بقیه آب میآورد.