فتم : «سعید...! » گفت: «چرا چشمات قرمزه؟» گفتم: «سعید...!» گفت: «گریه کردی؟» گفتم: «سعید...!» گفت: «ریمل پخش شده تو صورتت» گفتم: «سعید...!» گفت: «گودی چشمااتو نمیتونی با کرم قایم کنی.» گفتم : «سعید...!» گفت: «تو چهت شده؟» گفتم: «بریم عکاسی؟» رفتیم. گفتم: «یه عکس بگیریم؟» گرفتیم