وقتی جولیوس مادرش را از سلطنت خلع کرد و کنترل خانوادهاش را به دست گرفت، فکر میکرد دارد زندگی همه را بهتر میکند. اما تقسیم قدرت جزو دایره واژگان هیچ اژدهای حسابیای نیست و حالا که هنوز یکی از جایگاههای شورای حاکم جدید خالی مانده، تمام هارتاسترایکرها حاضرند هر کاری از دستشان برمیآید بکنند تا آن جایگاه را به چنگ بیاورند از جمله کشتن اژدهای مهربانی که آنها را در این آشفته بازار گرفتار کرد. جولیوس برای کنار هم نگه داشتن خانواده و حفظ جانش باید راهی پیدا کند که خواهر و برادران تشنه به خونش عادلانه با هم رقابت کنند. اما در کوهستان هارتاسترایکر چیزی فراتر از سیاست در جریان است. هر خانواده رازهای خاص خود را دارد، اما رازهای شرمآور بتزدا بزرگتر از تصور است و با تهدید جنگ آلگونکوئین که بر سر همهشان سایه انداخته، ممکن است افشای این رازها تنها امید جولیوس برای نجات خانوادهاش باشد.