قهرمان بالقوهای درون هر زن حضور دارد. او بانوی هدایت کنندهای در کل طول سفری است که از بدو تولد آغاز شده و در تمام طول عمر ادامه خواهد داشت. همانطور که او در طول مسیرش حرکت میکند، ناگزیر با درد و رنجهایی مواجه میشود: احساس تنهایی، آسیبپذیری، عدم اطمینان؛ و محدودیتها را میشناسد. او همچنین میتواند معنا را بیابد، شخصیت خود را رشد دهد، عشق و شکوه را تجربه کند و خِرد را بیاموزد. او با انتخابهایش شکل میگیرد، با ظرفیت خود برای ایمان و عشق، با توانایی خود در آموختن از تجربیات و ایجاد تعهدات. زمانی که مشکلات سر برمیآورند، اگر او بسنجد چه کاری باید انجام دهد، تصمیم بگیرد و به روشی هماهنگ با احساسات و ارزشهای خود رفتار کند، مانند قهرمان و نقش اول اسطورهی خودش رفتار کرده است. اگرچه زندگی پر از شرایط انتخاب نشده است، همیشه لحظات تصمیمگیری و نقاط عطفی وجود دارد که اتفاقات را رقم میزنند یا شخصیت را تغییر میدهند. یک زن برای اینکه قهرمان سفر قهرمانی خود باشد، باید این عقیده را داشته باشد (یا لااقل اینگونه وانمود کند) که انتخابهایش مهم هستند. در روند زندگی کردن با چنین پیش فرض ذهنی اتفاقی رخ میدهد: زن تبدیل به یک انتخابکننده میشود؛ قهرمانی که خودش تعیین میکند قرار است به چه چیز تبدیل شود. او با کارهایی که انجام میدهد یا نمیدهد و با عقایدی که دارد، رشد کرده و یا افول پیدا میکند. مراجعان من به من یاد دادند که فقط اتفاقاتی که برایشان میافتد در شکلگیری آینده آنها موثر نیست؛ بلکه آنچه درون آنها رخ میدهد تفاوتها را ایجاد میکند. آنچه که آنها احساس میکنند و آنگونه که در درون و بیرون واکنش نشان میدهند، تعیین میکند که آنها تبدیل به چه کسی شوند؛ بسیار بیشتر از میزان بدبختیهایی که افراد با آنها مواجه میشوند.