جاش فکر می کرد تابستانی که می گذراند ، کسل کننده ترین تابستان عمرش است؛ اما دیدن یک روح در خانه ای جنگلی همه چیز را تغییر می دهد. ویلی که سال هاست روحی سرگردان است از جاش می خواهد به او کمک کند تا آزاد شود و به آرامش برسد. جاش مجبور است برای کمک به ویلی به گورستانی قدیمی برود و اینجاست که با صندوقچه ای مدفون روبه رو می شود. حالا جاش می خواهد راز این صندوقچه را کشف کند.