پیشوند «پسا» در پسامدرنیسم الزاماً اشاره به تأخُر زمانی ندارد. پساتجدد در اصل در واکنش به نوگرایی و تحت تأثیر هوشیاری عمومی پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمد. پسانوگرایی به مکتب فرهنگی، فکری و هنری اشاره دارد که فاقد سلسله مراتب مرکزی یا اصول ساخت یافته مشخص و در برگیرنده پیچیدگی مفرط، تناقض، ایهام، تنوع و عدم انسجام درونی است. این اصطلاح اولین بار در سال ۱۹۴۹ برای ابراز ناخرسندی در قبال معماری نوگرا به کار برده شد و منجر به ایجاد نهضت معماری پسانوگرا شد. پست مدرنیته در یک تغییر کلی از تولید به مصرف به عنوان مجموعه مرکزی فرایندهای اجتماعی و اقتصادی ساخت اجتماعی مداخله میکند. به این معنا، مفهوم پست مدرنیته تا حدی مشابه جامعه فرا صنعتی است، این مفهوم اظهار میدارد که جوامع صنعتی شاهد تغییر جهت از ساخت صنعتی به صنایع خدماتی با تأکید بر تکنولوژی اطلاعات هستند. بعضی از نظریه پردازان مفهوم پست مدرنیته را برای اشاره به موقعیت نهادی مورد استفاده قرار نمیدهند بلکه به منظور ارجاع به موقعیت دانش به کار میبرند؛ بنابراین بومن عنوان کردهاست که پیامدهای پست مدرنیته آنها چیزهایی است که ذهن مدرن بر خودش از دور و بواسطه درک انگیزش تغییر بازتاب میکند. عدم قطعیت، دو سو گرایی و ابهام پست مدرنیته امکان به چنگ آوردن سرنوشت به منظور خلق آیندهمان را فراهم میآورد. اگرچه هیچیک از اینها تضمین یا مبنای عامی برای این پروژه نیستند، بلکه تنها به عنوان احتمالی درون موقعیت پست مدرنیته ظاهر گشتهاند. اندیشه پست مدرنیته خواستار ان است که مدرنیته در پی برآوردن وعدههای خود باشد ولو اینکه عقلانیت در آن تحریف شدهاست. برای لیوتار نیز وضعیت پست مدرنیته فهم موقعیت دانش در جامعه بسیار پیشرفتهاست. او «شکاکی درباره فرا روایتها» را عنوان میکند و تفاوتها و فهمهای واقع شده درون دانشهای خاص محلی را تجلیل میکند.