آن بیرون، شهر پر از دستفروش هایی بود که گاری بادام های شکری شان را این طرف و آن طرف هل می دادند؛ پیشخدمتانی که کیسه های زباله را حمل می کردند و عشاقی که یکدیگر را در آغوش کشیده بودند تا در نسیم خنک و معطر با شکوفه های یاس، گرم بمانند.