ویکیپدیا یقهسفید را به این صورت تعریف میکند: «اصطلاح کارمند یقهسفید به شخصی اشاره دارد که، در مقایسه با کارگر یقهآبی که شغلش متضمن کار با دست است، کار حرفهای، مدیریتی، یا اجرایی میکند. عموماً کارهای یقهسفید در دفتر یا اتاق انجام میشوند.» من به کسی که به استخدام یک نفر دیگر درمیآید تا کاری غیر از کار یدی یا فروش انجام دهد کارمند یقهسفید میگویم.خیلی از مردم شغلهای یقهسفید را انتخاب میکنند، چون در بین گزینههای موجود این دسته از شغلها بیشترین مقبولیت را در جامعه دارند. تا مدتهای زیادی این شغلها گزینهی مطمئن و بدون ریسک بودند. اخیراً وضعیت این شغلها تغییر کرده. این شرط ضمنی که اگر به شرکت وفادار باشید، شرکت به شما وفادار خواهد بود، خیلی وقت است که دیگر اعتبار ندارد. من کارمند یقهسفید هم بودهام. طبق تجربهی من، دو نوع از افراد هستند که این گونه کارها را انجام میدهند: آدمهای کامیاب و آدمهای کارگریز. کامیابها کسانی هستند که میخواهند عملکرد عالی داشته باشند. آنها جاهطلب، باانگیزه، و پرانرژی هستند. آنها ایدههای زیادی دارند و میخواهند که از نردبان شرکت بالا بروند. این ویژگیها خیلی خوب هستند. ولی آدمهای کامیاب یک نقطه ضعف دارند. لحظهای که فرد تصمیم میگیرد که کامیاب بشود، تبدیل به هدف میشوند. رئیسش او را تهدیدی برای صندلی خود میبیند، برای همین نمیگذارد از نردبان بالا بیاید یا سعی میکند به شهرت او ضربه بزند. همکارانش او را آدمی میبینند که یا چوب لای چرخ آنها میگذارد یا مانع آنها در گرفتن ارتقاء میشود، برای همین تمام سعیشان را میکنند تا موفقیتهای او را به حداقل برسانند. در نتیجه، برای اینکه شخص کامیاب باقی بماند و در این محیط خصمانه دوام بیاورد، باید یک چیز را که اصلاً ربطی به کارایی آنها ندارد خوب یاد بگیرد؛ باید سیاست را یاد بگیرد. او باید یاد بگیرد که چطور در دنیای سیاسی با تضعیف کردن دشمنان خود و تقویت کردن رابطهاش با آدمهای بانفوذ اهدافش را پیش ببرد. در واقع، بعضی از موفقترین افراد در دنیای شرکتی اصلاً کامیاب نیستند. آنها سیاستمدار به تمام معنا هستند. در نتیجه، اگر تصمیمتان این است که در محیط شرکتی کار کنید و کامیاب شوید، باید این واقعیت را هم بپذیرید که باید سیاستمدار خوبی شوید. حالا دربارهی کارگریز صحبت میکنیم. اینها کسانی هستند که از سیاست متنفر هستند، ولی به شغل احتیاج دارند. آنها یاد نمیگیرند که کامیاب جاهطلب باشند. آنها خودشان را متمایز نمیکنند؛ در جلسات قاطعانه صحبت نمیکنند؛ ایدهی جدیدی مطرح نمیکنند. آنها از تلاش و رقابت میگریزند. سرشان را پایین میگیرند و کاری را که به آنها گفته میشود انجام میدهند. آنها به اندازهای که پشت سرشان بدگویی نشود کار میکنند. فقط امرار معاش میکنند.