«حریر»، شخصیت اصلی این رمان است. دختری شر، شیطان ولی ساده و بیآلایش. «حریر» هفده سالگی را پشت سر گذاشته است که او را به عقد پسرعموی طلبهاش درمیآورند. از محل زندگیاش تا قم راه چندانی نیست اما اتفاقی که روز عروسی میافتد همه چیز را بهم میریزد.
بعد از کش و قوس فراوان، «حریر» که سواد خواندن و نوشتن را پیش عموی باسواد و روحانیاش یاد گرفته است سر از کاخ پهلوی درمیآورد. از آن طرف هم، همسرش مجروح و دل خسته و دل شکسته به قم میرود، بیخبر از آنکه همسر گمشدهاش تنها چند ده فرسخ با او فاصله دارد.
«حریر» تنها یک روایت عاشقانه از یک دختر و پسر سادهدل روستایی نیست بلکه فرصتی است برای نشان دادن تلاشهای کارگزاران حکومت پهلوی برای برانداختن حجاب از میان ایرانیانی که حتی در دوران نامسلمانیشان هم حجاب بر سر داشتند.
داستان «حریر» ما را با آدمهایی آشنا میکند که جز تصاویری مبهم و سخنانی کلی، در موردشان چیزی نمیدانیم؛ تیمورتاش که اولین وزیر دربار پهلوی بود، قمرالملوک وزیری، از خوانندگان زن ایرانی در دوره پهلوی، تاج الملوک همسر رضاخان و مادر ولیعهد، محمدرضا پهلوی و آیت الله بافقی، مجاهد معروف دوران رضا خان.