رمان قلعه مالویل نوشتهی روبر مرل را محمد قاضی به فارسی برگردانده است. با این جملهها وارد جهان داستان میشویم: «در دانشسرای مقدماتی استادی داشتیم که عاشق قطعه مادلن در کتاب پروست بود. من به راهنمایی او آن اثر مشهور را با تحسین و اعجاب تمام مطالعه کردهام، اما امروز وقتی پس از مدتها دوباره به آن مراجعه میکنم میبینم که آن نوشته شیرین به نظرم بسیار خشک و تصنعی میآید. آری من خوب میدانم که چه بسا طعم یک خوراکی یا یک نغمه موسیقی خاطره لحظهای از گذشته را به طرزی بسیار زنده به ذهن شما بازمیگرداند، ولی این فقط برای چند ثانیه است: جرقه کوتاهی میزند، باز پرده میافتد و زمان حال لامروت همچنان رو در رو است. وای اگر بازیافتن تمامی گذشته در یک تکه نان شیرینی وارفته در جوشاندهای حقیقت میداشت چقدر لذتبخش بود! من از آن جهت به فکر مادلن پروست افتادهام که روز گذشته در ته کشو میزی یک بسته توتون خاکیرنگ بسیار بسیار کهنه که گویا متعلق به عمویم بوده است، پیدا کردم و آن را به کولن دادم. او خوشحال از اینکه پس از مدتها زهر محبوب خود را پیدا کرده است پیپش را از آن پر میکند و کبریت میزند. من همانطور که مشغول است نگاهش میکنم و از همان پکهای اولی که بوی آن در مشامم میپیچد عموجان و دنیای گذشته در ذهنم زنده میشود، چنانکه نفسم در سینه میگیرد. اما به طوری که گفتم مدت آن بسیار کوتاه بود.»