نفرینی شوم مردم سرزمین کیهان رود را تهدید میکند؟ نفرینی که در میان دستان دختری جوان نفس میکشد... پروا با موهبتی بزرگ به دنیا آمد که نظیرش در سرتاسر کیهان رود دیده نشده بود، موهبتی که قدرتی ورای تصور هرکس به او میبخشید؛ اما از آنجا که همیشه روی دیگر هر موهبت، نفرین است، طولی نکشید که پروا قربانی توطئههای شوم نزدیکترین افراد زندگیاش شد؛ چیزی نمانده بود که در برابر پروانهی سوخته بالی که نفرینش بود به زانو در بیاید، اما گریخت و تلاش کرد که از نزدیکانش و نالهی ارواح فراموش شده در طلسمش، دور شود... ولی نمیتوان از سرنوشت به این راحتی گریخت... در نهایت تو را پیدا خواهد کرد، به شکلی که حتی تصورش را هم نمیکنی! آن زمان است که باید با تمام گذشته و سرنوشت شوم و نیروهایت روبه رو شوی... و برای پایان بخشیدن به تمام این جنون، چه چیزی متقاعدکننده (تر از مرد جوانی که ناگهان پا به زندگیات گذاشته و گویا رازهای بسیاری را در پس ظاهر همیشه خندانش پنهان کرده است...؟