بوی گیلاس می داد. وقتی می رفت بالای درخت جلوی خانه و از آنجا حیاط ما را دید می زد، می دیدمش که با لباس قرمز و موهای کوتاه سیاه، مرا که توی باغچه ی باباجانم بیل می زدم، می پاید. اولش باور نمی کردم که برای من آمده باشد اما وقتی یک روز با دوچرخه شیر می بردم برای مغازه ی آقا جانش، هسته ی گیلاس را شوت کرد توی سر تراشیده ام.