مدارس در ذهن افراد دهه هفتاد به قبل، با اموری نظیر تنبیه، تحقیر، عدم وجود چیزی به نام «پرورش» و فقدان آموزش کافی پیوند خورده است. این خانه دوم برای بسیاری از کودکان جهنم است.
بسیاری از اقتصاددانان معقتدند هزینه دولت برای آموزش و پرورش چیز جز تباه کردن پول مردم (همان پول بیتالمال) نیست. در نگاه آنان مدارس دولتی اگر توجیهی داشته باشند، صرفاً برای افراد فقیری است که هزینه پرداخت آموزش را ندارند.
اما بسیاری از معلمان در مدارس دولتی طبقات پایین، به دانشآموزان توهین میکنند؛ در این مدارس طرح مناسبی برای رشد سواد دانشآموزان وجود ندارد. به جهت آماری نیز بسیاری از آن کودکان در مقاطع دبیرستان از تحصیل کنارهگیری میکنند، و عملاً جز خواندن و نوشتن، آن هم با کلی اشتباه، چیزی در حافظهشان باقی نمیماند. از جهت تربیتی و یاد گرفتن مهارتهای زندگی نیز بسیاری از معلمان نیازمند طی دورههای مهارت زندگی هستند.
اینها نشان میدهد سیستم آموزشی دولتی در کشور ما شکست خورده است. این سخنان لزوماً به معنای دفاع از عملکرد سیستم آموزش خصوصی نیست. اما در سیستمهای آموزش خصوصی دست کم به دلیل آنکه جیبشان مستقیماً وصل به پول والدین است، باید به آنها پاسخگو باشند؛ چیزی که در مدارس دولتی وجود ندارد.
یکی از معضلات مدارس نه صرفاً دور کردن دانشآموزان از خواندن متون درسی خود است، بلکه دور کردن دانشآموزان از هر کتاب غیر درسی است. در مدارس ما عملاً کتاب منفور میشود. افرادی که ممکن بود به حوزه خاصی، ولو غیردرسی، علاقه داشته باشند، به دلیل کور شدن استعدادشان از دنبال کردن کتابهای آن حوزه هم دوری میکنند. آقای حمید سپهر در کتاب «مدرسه کتابنخوانی»، که به همت نشر کتاب طه منتشر شده است، به آسیبشناسی کتابنخوانی در مدارس ایران پرداخته است. مانند سایر کتابها، توقعی نمیرود افرادی که در نظام آموزشی ایران تحصیل کردهاند به این کتاب نزدیک شوند.