به باور راجر اسکروتن انسان موجودی منحصر به فرد است که نمیتوان او را صرفاً از لحاظ زیستشناختی مورد ملاحظه قرار داد. وجه تمایز اصلی انسان از حیوان آگاهی اول شخص اوست، که بدین وسیله میتوان خود را «من» بنامد و جهان را به نحوی متفاوت با سایر گونهها بفهمد. در چشم انداز فهم او از جهان درکی از امر متعالی وجود دارد و تجربهای که ارزشمندی آن به توصیفناپذیری آن است. پاسخ انسان به فهم این جهان، با عواطفی صورت میگیرد که فراتر از سایر حیوانات قرار دارند و او را بیرون از نظم طبیعت قرار میدهند. جوامع انسانی نیز تنها گروههایی که پستانداران نخستین نیستند، آنها اجتماع افرادی هستند که در شرایطی زندگی میکنند که مورد قضاوت طرفینی قرار میگیرند و جهان خود را بر حسب مفاهیم اخلاقی تنظیم میکنند که در افکار حیوانات هیچ جایی ندارند. این پاسخگویی متقابل بهتدریج با نسبتهای بیناشخصی میآمیزد که در آنها هدف هر یک از طرفین توجه است، نه به بدن دیگری، بلکه به دورنمای اول شخصی که در آن میدرخشد.