اثرِ پیش رو با پیگیری ردپای قانون در سه سنت حقوقیِ اسلامی، ایندیایی و مالایی اندونزیایی در پی فهم آن است که قانون چه چیز هست و چه چیز باید باشد، چگونه تحقق یافته و آیا یک نوع تمایز قانونی هرگز وجود داشته است. همچنین با تحلیل تفاوتهای این سنتها در جهانی که دیگر محدود به سرزمینهای باستانی رم و یونان نیست و سنتهای حقوقی متضادی در سراسر آن در برابر هم صفآرایی کردهاند، به بررسی نقش آنها در تحول قضاوت رویهمند میپردازد. «نگریستن به خودمان آنچنان که دیگران ما را نگاه میکنند، میتواند دریچهٔ چشمهایمان را باز کند. دیدن دیگران به عنوان کسانی که با ما ماهیتی مشترک دارند، اخلاقاً بسیار پسندیده است. ولی از رهگذر دیدن خودمان در میان دیگران است که عظمت ذهن انسان خود را نشان میدهد. بدون این نوع نگاه، از عینیت چیزی جز خودستایی برنمیآید و رواداری تظاهری بیش نیست. انسانشناسی تفسیری اگر وظیفهای کلی در جهان بر عهده داشته باشد، چیزی جز بازآموختن همین حقیقت گریزپا نیست.»