این کتاب حاوی گفت و شنودی است که "کارل پوپر" و "کنراد لورنتز" روز بیست و یکم فوریه 1983.... در برابر دوربینهای تلویزیون انجام دادند. این گفت و گو نمایانگر نزدیکی جهانهای این دو دانشمند است. "پوپر که در سال 1920 و لورنتز که در سال 1903 هر دو در وین زاده شدند دوستان دوران کودکی یکدیگرند. این دو دانشمند در کار علمی خود راههای کاملا متفاوتی را پیمودند و از یکدیگر دور افتادند. دهها سال بعد، در یک برخورد علمی، کارل پوپر، گذشته مشترکشان را به کنراد لورنتز یادآور شد: "هی کنراد، منم، کارل..." همگونی چشمگیر کشفیات و اعتقادهایی که هر دو دانشمند در طول زندگی خود به آنها دست یافتهاند، رابطهای با همبستگیهای پیشین آنها ندارد. این همگونی دلیل آشکار تلاقی اندیشههای علمی و اندیشه فلسفی در این قرن است... [این گفت و شنود] وجود اختلافهایی را نیز نشان میدهد: از جمله در مورد مسئله شکلها و فرضیهها، و از آن بیشتر درباره چشماندازهای آینده بشریت: لورنتز با وجود ادعای خوشبینی خود، هشداری هم میدهد؛ پوپر که میگوید ما هیچ نمیدانیم خود را مفسری انتقادی میداند، در عین حال اساسا عقیده دارد که جهان ما "بهترین جهان شناخته شده تا امروز و در جست و جوی دشوار جهانی باز هم بهتر است". اما این دو انسان بزرگ در یک نقطه توافق دارند: اعتقاد به این که چشماندازهای زیست شناختی و عقلانی گشودهاند. نادرستتر از سخن بن عقبه که "همه چیز در گذشته وجود داشته" چیزی نیست، خلاف آن درست است که "هیچ چیز هرگز وجود نداشته است".