مجموعهی حاضر، حاوی سه داستان بلند از "پائولوکوئیلو" است با این عناوین: "در کنار رود پیدرا نشستم و گریستم"، "ورونیکا تصمیم دارد بمیرد" و "شیطان و خان پریم". برای نمونه در داستان اخیر، روزی بیگانهای وارد "ویسکاس" میشود؛ دهکدهای کوچک و دورافتاده که همه در آن به آرامی و مهربانی زندگی میکنند. غریبه احساس میکند آنجا بهترین مکان برای یافتن پرسشش است. او میخواهد ثابت کند انسان ذاتا شر است تا مصیبتی را که در طول زندگی بر سرش آمده بود توجیه کند. او از تمام قوایش استفاده میکند تا پاسخ مثبت بگیرد. اما برای این کار به هم دستی نیازمند است. غریبه، دختری به نام "شانتال پریم" را انتخاب میکند؛ دختر یتیم و جوانی که در میخانهی هتل کار میکند. پیشنهاد بیگانه میتواند زندگی او را برای همیشه تغییر دهد. اما برای این کار دخترک باید به یکی از ارزشهایش خیانت کند...