من دنهوپ هستم و در ذهنم فهرستی از آرزوهایم دارم؛ مثلا دلم می خواهد خواهرم، گریسنینجا، به دانشگاهی در قطب شمال برود و فقط سالی یکبار به دیدنمان بیاید.
دلم میخواهد به شرلوک هلمز کمک کنم تا بزرگترین معمای قرن را حل کند. البته اگر این معما دربارهی زامبیها باشد، خیلی هیجانانگیزتر میشود.
دلم میخواهد سگم دیگر گلها را نخورد و روی فرش بالا نیاورد.
و در نهایت، دلم میخواهد بابا دوستم داشته باشد. این بزرگترین آرزویم است.