وقتی به یک آکادمی فکر میکنید، احتمالاً تصویر ساختمانی خیلی بزرگ با یکعالمه استاد و دانشجو میآید توی ذهنتان، اما «آکادمی کپلی» اینشکلی نیست! بیشتر وقتها توی این آکادمی فقط دو نفر هستند: پروفسورشخلی و خلخلی. پروفسورشخلی استاد آکادمی کپلی است و خلخلی هم دستیارش. خلخلی سعی میکند تا میتواند از استادشخلی فلسفه یاد بگیرد، اما خب چون بیتجربه است، دستهگلهایی هم به آب میدهد! آنها هر بار در مورد چیزهای مختلفی حرف میزنند. موضوع بحث آنها در این کتاب «زبان» است. به این جمله فکر کنید: «برای زیستن، دو قلب لازم است و برای اختراع زبان، دو نفر...» شخلی و خلخلی چنین بحثهایی دارند. واقعاً خلخلیتر از این نمیشود دربارهی زبان فلسفهبافی کرد! شما با ورود به آکادمی فلسفهی پروفسورشخلیِ همهچیزدان و دستیار بیچارهاش، چیزهای مهمی دربارهی فلسفهی زبان یاد میگیرید که البته کمی بستنیای شدهاند!