الهام و برادرش همراه خانواده رفتهاند مشهد. پدر گرفتار است و رفته که امام گره از کارش باز کند. الهام و برادرش در مشهد گیر میافتند و پسری مشهدی ضامنشان میشود. الهام و برادرش میروند که پدر و مادرشان را بیاورند، اما برنمیگردند. پسری که ضمانت الهام و برادرش را کرده، بالاخره خلاص میشود، اما این ماجرا ادامه دارد. چرا الهام و برادرش برنگشتهاند؟ آیا الهام و پسر مشهدی (ضامن) به هم میرسند.