"یاسمن" که در کودکی پدر و مادر خود را در تصادفی از دست داده تحت سرپرستی عمویش قرار گرفته. همراه او به فرانسه میرود. او پس ازمدتها به ایران بازمیگردد و در خانهی عمهاش ساکن میشود. در این میان "پیمان" ـ پسرعمهی یاسمن ـ به او دل میبندد ولی پس از مدتی درمییابد که "پوریا" برادر بزرگترش ـ نیز به عشق یاسمن مبتلا شده است. پوریا که قبلا نامزدی ناموفقی را تجربه کرده است، پس از سالها بار دیگر احساس میکند روزنهای در قلبش پدیدار شده است. پیمان پس از اطلاع یافتن از عشق پوریا، سعی میکند رابطهی خودر ا با یاسمن محدود کند و به هر طریقی آن دو را به یکدیگر نزدیکتر نماید. طی ماجراهایی، یاسمن نیز به پوریا دل میبندد ولی از آنجا که پوریا اشارهای به عشق خود نمیکند برای فرار از عشق یکطرفهی خود تصمیم به بازگشت به فرانسه میگیرد. در آخرین ساعات باقیمانده، پیمان، پوریا را وادار میکند که به عشق خود اعتراف کند و به دنبال یاسمن به فرودگاه برود. او در فرودگاه از یاسمن خواستگاری کرده و جواب مثبت میگیرد.