راه افتادیم سمت ماشین. عسگر پشت فرمان داشت چرت میزد. علی در ماشین را باز نکرد. همانجا کنار در ایستاد و به من گفت «مهدی جان، پروژهای مثل خط لوله گوره - جاسک را توی این زمانبندی فقط بچههای این پروژه میتوانند بسازند و خدا!»
بعد خندید و ادامه داد: «وقتی کار تمام بشود بچههای این پروژه دستهجمعی باید بروند دادگاه خانواده برای طلاق. از بس از خانه و خانواده شان دور افتادهاند... چارهای هم نبود.»
عسگر متوجه مهندس شد. علی در را باز کرد و گفت: «عسگر، اگر خوابت میاد خودم رانندگی کنم.»