آرش دانست که پهنای کشور ایران به نیروی بازو و پرش تیر او بسته است و باید توش و توان خود را در این راه بگذارد. پس کمان را محکم در دست گرفت و به سوی بارگاه منوچهر حرکت کرد. وقتی در مقابل منوچهر قرار گرفت، پیراهن از تن بیرون کرد وسینه ی عریان خود را به شاه و اطرافیانش نشان داد و گفت: «ببینید که من تندرستم و نقصی در وجودم نیست، اما می دانم که چون تیر را از کمان رها کنم، همه ی نیرویم با تیر از تنم بیرون خواهد رفت و جان من فدای ایران خواهد شد.